پاییز جان رفتی...به سلامت
پاییز جان به خدا میسپارمت ...
با تمام خاطرات بدی که از تو داشتم امسال را سنگ تمام گذاشتی برایم ...
در همین برگ ریزان تو بود که مادر شدنم را حس کردم و برق شادی را در چشمان مهربان همسرم دیدم وقتی فهمید که پدر شده ...
پاییز جان خودت میدانی دلگیر بودنم از تو برای چه بود ...
ولی تمام شد ...
همین خاطره ی خوش برایم کافیست تا قدر زیباییهای مهربان خالق را بدانم ...
پاییز جان رفتی...به سلامت ...به خدا میسپارمت .اما قول میدهم اگر در سال های آتی زنده بودم آمدنت را به انتظار بنشینم...
و اما تو زمستان زیبا ...
خوش آمدی ....
+ دلم برای نوشتن تنگ شده بود .
+ چه حس زیبایی است احساس مادر شدن و چه محبت عمیقی است بین مادر و فرزندش ...
+ آقاهی حرفای در گوشی ات با نی نی رو دوست دارم همونایی کهبه من نمی گی ولی نی نی میگه...!
+حاجی مهربون به خاطر همه مهربونیات ممنون
+ وقتی حاجی کربلا بود و تو خونه تنها
بودم همیشه تلوزیون روشن میکردم و با روضه ها هم نوا میشدم اشک میریختم و
برای مجردا و اون هایی که دلشون میخواد مامان بابا بشن دعا میکردم وقتی
حاجی زنگ میزد یکی یکی اسم دوستام رو میگفتم که با اسم براشون دعا
کنه...وقتی حاجی برگشت دوتا خبر خوبم اومد...یکی از دوستام مامان شده بود و
یکی از بستگان خبرای خوبی داشت...