گریه کنان چشم به جهانی پر رمز و راز گشودم ...
جهانی که از همان ابتدا چیزی از پیچیدگی اش نمیدانستم ...
نمی دانستم روزی که من می آیم خدایم قبل از آن آرامشم را خلق کرده...
نمی دانستم روزی که من می آیم تو غرق در بازیهای کودکانه ات و بی خبر از وجود نیمه گمشده ات...
جهانی که خالقی بی بدیل دارد..
خالقی که بی منت می بخشد هم جان و هم آرام جان را ...
پروردگارا زبانم قاصر تر از آنی است که بتوانم شکر این همه نعمت بی منتی را که به من ارزانی داشته ایی را به جا بیاورم...
نمی دانم چه بگویم...
حرفی ندارم جز همین کلماتی که از کودکی از مادرم آموختم"خدایا برای داده و نداده هایت شُکـــر...
+ امروز روز تولدمه البته به ماه قمری (19 شوال )
+ اولین کسی که برای تبریک و سوپرایز کردنم تو ماه قمری هول میزنه کسی نیست جز حاجی
+ گاهی آقاهی می گه کاش از همون موقع تولد همو می شناختیم .یا اینکه کاش زودتر پیدات می کردم...ولی من راضیم ،شاید اگه زودتر بودی اینقد عزیز نبودی.
+ البته آقاهی هم راضی ٍ به رضای ٍ رب محبوب ولی یکم هوله ...
+کلی کار ریخته بود رو سرم وقتیم که تموم شد دیگه خوابم نبرد آقاهی رفت پشت بوم به عبادتش برسه منم که نتونستم بر بی خوابی غالب بشم و تا اذان صبح بیدار بودم ...بعد نماز آقاهی صدام کرد تازه میگه لامپم خاموش کن بعد بیا...آخه من که چشم و چار ندارم ...خلاصه خدمتشون رسیدیم و آقاهی بعد از یک دو سه گفتن ال ای دی کوچولوی دست سازش رو روشن کرد قشنگ تر از سوپرایز نور پردازیش بود و دلنشین تر از همه متن روی جعبه.
+ آقاهی به خاطر همه مهربونیات ممنونم ،واقعا نمیدونم چطوری تشکر کنم .شاید ...بیخیال ادامه حرفا ...حاجی جون مچکریم.
+ فاطمه عزیز بابت این سوپرایز زیبا ممنونم