♥حضور تو آرامش من♥

وقتی احساس در کلام نمی گنجد،تـــــــ♥ــو به همین د و ستت دارم های کوتاه من بسنده کن

♥حضور تو آرامش من♥

وقتی احساس در کلام نمی گنجد،تـــــــ♥ــو به همین د و ستت دارم های کوتاه من بسنده کن

♥حضور تو آرامش من♥

تا "من" هستی و تنها به فکر خویش بی قراری و دل پریش. "او" که برایت همسری از جنس خودت آفرید، وجود طوفان زده ات در ساحل "ما" شدن آرمید. لیک این آرامش پایان راه نیست....«ما»نقطه پرواز تو برای رسیدن به «او»است.مقصد،تنها یک خانه است ،خانه ی دوست .

۲ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است

یاد قَبِلتُ گفتنت آرامم می کند...

چنان با اُبُهَت و مردانه بود که دلم می خواست طنین صدای زیبایت جاودانه بماند...

خواسته ام اجابت شد...

هنوز فکر آن لحظه،صدایت را در گوشم طنین انداز می کند...

اصظرابها و اشکهای خود من نیز برایم فراموش ناشدنی است...

اشکهایی که با بله گفتنم خشک شد...

و دلی که به بودنت قرص شد...

و همه مبهوت که اینهمه گریه چرا؟؟؟





+راستش را بگویم بهتر است انگار

روزی گفتی یکی از استادهامان گفته دعاهایی هستند که بر دیگر دعاها حق وِتُو (ارجحیت)دارند.یادت هست گفتم :خب راست گفت ؟و تو بی توجه به حرف من داشتی حق وِتُو را معنا میکردی !!!همین چند روز پیش بود حتما یادت هست...

روزهایی در زندگی ام گذشت که به خاطر هر لحظه اش پشیمانم .در همان روزهای سختِ اشک و آه و ناله یکی در میان به خدا می گفتم من آرامش می خواهم ،من همانی را می خواهم که تو برایم کنار گذاشته ایی و چه شیرین اِنَ مَع العسر یسرا معنا شد برایم...

آن روز تو حق وِتُو را معنا می کردی و من غرق بودم از سپاس خدا که تو را برایم کنار گذاشته بود....

آرامشم،سالروز پیوند ابدی مان مبارک

  • ܓ✿ بانوی بهار

پاییز جان به خدا میسپارمت ...

با تمام خاطرات بدی که از تو داشتم امسال را سنگ تمام گذاشتی برایم ...

در همین برگ ریزان تو بود که مادر شدنم را حس کردم و برق شادی را در چشمان مهربان همسرم دیدم وقتی فهمید که پدر شده ...

پاییز جان خودت میدانی دلگیر بودنم از تو برای چه بود ...

ولی تمام شد ...

همین خاطره ی خوش برایم کافیست تا قدر زیباییهای مهربان خالق را بدانم ...

پاییز جان رفتی...به سلامت ...به خدا میسپارمت .اما قول میدهم اگر در سال های آتی زنده بودم آمدنت را به انتظار بنشینم...

و اما تو زمستان زیبا ...

خوش آمدی ....




+ دلم برای نوشتن تنگ شده بود .

+ چه حس زیبایی است احساس مادر شدن و چه محبت عمیقی است بین مادر و فرزندش ...

+ آقاهی حرفای در گوشی ات با نی نی رو دوست دارم همونایی کهبه من نمی گی ولی نی نی میگه...!

+حاجی مهربون به خاطر همه مهربونیات ممنون

+ وقتی حاجی کربلا بود و تو خونه تنها بودم همیشه تلوزیون روشن میکردم و با روضه ها هم نوا میشدم اشک میریختم و برای مجردا و اون هایی که دلشون میخواد مامان بابا بشن دعا میکردم وقتی حاجی زنگ میزد یکی یکی اسم دوستام رو میگفتم که با اسم براشون دعا کنه...وقتی حاجی برگشت دوتا خبر خوبم اومد...یکی از دوستام مامان شده بود و یکی از بستگان خبرای خوبی داشت...


  • ܓ✿ بانوی بهار