♥حضور تو آرامش من♥

وقتی احساس در کلام نمی گنجد،تـــــــ♥ــو به همین د و ستت دارم های کوتاه من بسنده کن

♥حضور تو آرامش من♥

وقتی احساس در کلام نمی گنجد،تـــــــ♥ــو به همین د و ستت دارم های کوتاه من بسنده کن

♥حضور تو آرامش من♥

تا "من" هستی و تنها به فکر خویش بی قراری و دل پریش. "او" که برایت همسری از جنس خودت آفرید، وجود طوفان زده ات در ساحل "ما" شدن آرمید. لیک این آرامش پایان راه نیست....«ما»نقطه پرواز تو برای رسیدن به «او»است.مقصد،تنها یک خانه است ،خانه ی دوست .

حرفهایی برای خودم

پنجشنبه, ۱ مرداد ۱۳۹۴، ۰۸:۴۶ ب.ظ

زن اگر پرنده بود حتما طاووس بود.اگر حیوان بود حتما آهو بود و اگر حشره بود حتما پروانه....

او انسان آفریده شده تا مادر و خواهر باشد و عشق....

و از نشانه های او اینکه همسرانی از جنس خود شما برای شما آفرید تا در کنار آنها آرامش یابید و در میانتان مودت و رحمت قرار داد ،در این نشانه هایی است برای گروهی که تفکر می کنند...

سوره روم آیه 21

چه زیبا گفت دکتر شریعتی که :

زن اگر پرنده بود حتما طاووس بود.اگر حیوان بود حتما آهو بود و اگر حشره بود حتما پروانه....

او انسان آفریده شده تا مادر و خواهر باشد و عشق....

و حرفهایی که تلنگری می شود برای روزهای سخت را شروع می کنم .

یا ودود

ما خواسته یا ناخواسته حق خواهری را خوب به جا می آوریم چه برای خواهرانمان و چه برادرهایمان زیرا عاشق آنهاییم و از یک پوست و گوشت و استخوانیم ...

برای پدر و مادر هایمان دختران خوبی می شویم....در خردسالی هامان عزیز درانه و امید کهن سالی آنهاییم..

زمانی می رسد که همسر می شویم .همسرانی که خدا ما را برای آرامش هم دیگر قرار داده و در آیه ایی صریح در کلام الله فرموده خلق لکم من انفسکم ازواجا (برای شما خلق کردم همسرانی از جنس خودتان).

همسر من را خدا برای من خلق کرده .قبول دارم گاهی خداوند برای امتحان بندگانش به آنها کمی سختی می دهد.ولی قبول ندارم که باور کنم این امتحان دوباره زمان دیگری برگزار می شود و با خود بگویم دفعه بعد امتحان می دهم ،شاید قبول شوم...

من باور دارم که قرار است یکبار زندگی کنم پس بر این باور خود می مانم و زندگی ام را انتخاب می کنم .

همسرم را انتخاب میکنم .

خدا به من عقل و قدرت انتخاب داده پس بهترین ها را انتخاب میکنم .من اشرف مخلوقات خدا هستم خداوند در من از روح خودش دمیده روحی که عاشق می شود پس زندگی با همسرم را ابتدا عاقلانه انتخاب میکنم و سپس عاشقانه شروع میکنم.

زندگیم با عشق شروع شده با بهترین لطف خدا به من .پس قدر می دانم.با اولین حرف تلخ که از زبان همسرم می شنوم تلخ نمی شوم .من زنم.من تجلی تمام صفات زیبای خداوندم.من زنم ،من صبور ترین موجود روی زمینم .من زینب گونه زندگیم را اداره می کنم.البته واقعیت ها را هم می بینم ...

چقدر بی رحمانه به من می نگرند .موجودی که ضعیفه اش می خوانند،اما از او انتظار دارند قوی ترین باشد...

صبح چشمانش هنوز از خواب ناز جدا نشده باید خانه داری را شروع کند با کوهی از کارها روبه رو می شود باید ظرفها را بشوید،خانه را جارو بزند ،غذا بپزد ،امان از وقتی که مهمان دارد و باید بچه داری کند ،امان از وقتی که با بچه خردسالش به مسافرت برود .اینها هیچ کدام وظیفه زن نیست !چرا؟زیرا همان خدای مهربانی که او را مایه آرامش مردش قرار داد و در کلام الله به آن تاکید کرد باز هم همان خدای مهربان فرمود که وظیفه زن نیست و باید برای زن کنیزانی باشد .ولی چرا؟چرا ما گنیز نداریم؟آیا بدبختیم؟از بد شانسی مان است ؟آیا چون حسودیم کنیز نداریم ؟می ترسیم کنیزمان از ما زیباتر باشد و خدای ناکرده چشم عشقمان در پی آن برود؟نه.هیچ کدام از اینها را باور ندارم!!!

من زنم...

من عاشقانه در خانه ام مایه آرامش همسرم می شوم و با لبخندی زیبا بر تمامی سختیها صبورانه زندگی می کنم .

مرد من گاه خسته و ناامید می شود.امید روزهای سخت همسرم می شوم.

مرد من گاه پرخاش می کند و حتی به من ...به می که خداوند از برگ گل نازک ترم می داند پرخاش می کند ولی من باز صبورم ...

مرد من حتی گاهی دلش من را هم نمی خواهد و من حتی کلمه ایی بر زبان نم آورم و ایراد نمی گیرم ...

من زنم ...تمام دلخوریم بغض میشود و تمام بغضم اشک میشود و دیگ روی اجاق را هم می زنم و با خود می گویم مگر چه بدی در حقش کرده ام ؟

مرد من مرد بدی نیست .مرد بدی نبود .پس چه شد؟

هیچ اتفاق خاصی نیفتاده .او فقط کمی آرامش می خواهد ...مگر من آرامش او نیستم ؟

چرا جانم تو هم ارامش اویی اصلا آرامش واقعی تو هستی .باور کن.اما صبر کن .بگذار تنها باشد....

می دانم صبور تر از این حرفهایی .تو اشک می ریزی و و او در تنهایی خودش ...و تو همچنان اشک ...

این اشکهای تو .این مروارید هایی که عاشقانه روی گونه هایت می لغزذ قیمتی است ...

او می اید و با تمام عشق تو را در آغوش می کشد .او به این پی برده که ارامش در تنهایی اش نیست و تو هم عزیزتر می شود ...و این است جواب صبر زیبای تو...

مرد من گاهی می رود ....

عاشقانه و به خاطر من به خاطر آسایش من .به خاطر رفاه و راحتی من می رود .می رود تا سختی ها را تحمل کند.در گرمای سوزان تابستان و در زمستانی ترین روزهای برفی بهمن ماه که سرمایش استخوان جانش را ترک می اندازد ...

می رود از عشقش دور می شود و تمام این سختی ها را تحمل میکند تا تو در اسایش و رفاه باشی ...

اما می دانم تو هم حق داری تو دلت تنگ می شود.کم می اوری .دلت گاهی در این روزهای دوری فقط او را میخواهد و جز او هرگز...

گریه کن گریه آرامت می کند .صدایش را از پشت تلفن می شنوی و اشک گونه هایت را نمناک می کند .چقدر زیباست تجلی عاشقانه ها وقتی از چشمان تو سرازیر می شود....

می دانم صبوری میکنی می دانم تا امدنش عاشقانه صبوری می کنی .دل گرمی فرزندان می شوی و همان کوه استواری می شوی که او بود...

مرد تو از سفر بر می گردداز سفری که برای آسایش حال تو کرده .یادت نرود .اگر تو نبودی او انگیزه ایی برای زندگی نداشت .انگیزه ایی برای تحمل روز های سخت و افتابهای سوزان را نداشت .حالا که امده قدرش را بدان....

باز هم زن باید قدر مردش را بداند...

ایا تنها کاری که او را لایق قدر دانستن کرده همین تحمل دوری هاست ؟

نه جانم .

تو قدرش را می دانی و خودت را ثابت می کنی تو روح زیبایی که در وجود خود داری را ثابت می کنی .در اصل تویی که صبورانه این روزهای سخت را تحمل کرده ایی ولی تو عاشقی پس تو قدر می دانی ...

تو قدر او را میدانی و به او قدر دانستن می آموزی

تو مهربانی می کنی و مهربانی کردن می آموزی

تو امیدواری و به او امید توکل می آموزی

تو عاشقی و به او عشق می آموزی

معلم عاشق می داند عشق را با جبر نمی اموزند...

اما بدان تو هر کار زیبایی می کنی .هر گذشت و بخششی می کنی از خداوند بالاتر نیستی .تو روح خدایی داری خدا هم همین است با تمام خوبی هایی که در حق بندگانش می کند و تمام قدر نشناختن بندگان ولی باز قدر بندگان را می شناسد .باز هم اوست که بی منت می بخشد .اوست که چشم پوشی می کند .اوست که...

با روح خداییت زندگی کن....

و تو ای مرد ...

مراقب باش .

زن دلی دارد از جنس شیشه ...

با هر تلنگری که بزنی ترکی بر می دارد ...

مراقب ترک ها باش ...

مراقب باش نشکند...

دل که بشکند بندش می زنند اما در دل شکسته نمی شود نهال عشق رویاند.....

همان طور که در قوری بند زده نمی شود چای احساس دم کرد...

مراقب باش .دل شکسته نشتی می دهد.....

 

  • ܓ✿ بانوی بهار

آرامش

حرفهای دلم

زن

نظرات  (۲)

  • ℳℐℒÅÐ .ℳ.
  •  امروز عجیب هواے בلـܢܢ گر؋ـتـہ است

     انتظار معجزہ مے ڪشـܢܢ

     از عبور פـاـבثـہ ها

     معجزہ اے شبیـہ تو...
    ترکیدممممم....
    خیلی خیلی خوشکله
    خصوصا اینکه یادم میاد کی نوشتیش
    پاسخ:

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">